- سنبل کردن
- سرسری انجام دادن کاری را اجرای امری به طور سطحی
معنی سنبل کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- سنبل کردن
- کاری را سرسری انجام دادن و از سر وا کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کاهلی کردن تنبلی کردن، اهمال کردن مسامحه کردن
کاری را که سرسری و برای رفع تکلیف انجام دادن
прикреплять
heften
прикріпити
przypiąć
prender
appuntare
sujetar
épingler
vastzetten
पिन करना
menyematkan
핀으로 고정하다
ピンで留める
raptiyelemek
kusimamisha
পিন করা
پن کرنا
پذیرفتن، پذیرا شدن
عاشق کردن، آشفته کردن
برچیدن
تعقیب کردن، پی کردن، عقب آنرا گرفتن
حلقه مانندی چون کمان ساختن
بعهده گرفتن بگردن گرفتن
کاهلی کردن، اهمال کردن مسامحه کردن
فرودیدن (صحدر) فرود آمدن پایین آمدن